کرامت دوم اقای افراسیابی از فرهنگییان روستا واز هیئت امنای امام زاده نقل میکردند:اقای مهندس شهاب شریفی فرزند عباس ساکن اسلام اباد کرامتی از امامزاده که برای خودشان اتفاق افتاده بود برایم نقل میکرد اقای…
کرامت دوم

کرامت دوم

اقای افراسیابی از فرهنگییان روستا واز هیئت امنای امام زاده نقل میکردند:اقای مهندس شهاب شریفی فرزند عباس ساکن اسلام اباد کرامتی از امامزاده که برای خودشان اتفاق افتاده بود برایم نقل میکرد اقای مهندس شریفی میگفت:در دوران بچگی ام تما بدنم ورم کرده بود به توری که پدر ومادرم ازمداوای ان توست پزشکان ناامید شده بودند مادرم که تمام روزنه های امید برویش بسته شده بود مرا اوردند و کنار کببی کنار مر امامزاده سید محمود خواباند و مادر مشغول راز ونیاز با خداوتوسل بود فرامش نمیکنم که در غیر فصلش ناگهان چشمم به سیبی کناره مقبره امامزاده افیاد و من که نای حرکت نداغشتم به مادرم اشاره کردمکه سیبرا به من بدهد مادرم سیب را برداشت وبه من داد ومن ان را خوردم هنوز چند دقیقه نگذشته بود احساس کردم ورم بدنمبه سورت عجیبی روبه کاهش میرود وبا وجود ان که تا ان لحظه قادر به راه رفتن نبودم ناگهان احساس کردم می توانم راه بروم و حرکت کنم و پس از آن روز مشکل بیماری ام کاملاٌ برطرف شد ومن سلامت و زندگی ام را مدیون عنایت امامزاده هستم.

 

 

 

 

منبع:کتابچه نسل کوثر

 
 
درباره : [Post_Cat_Title] ,
امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط نفر مجموع امتیاز :

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش


قالب وبلاگ