کرامت چهارم نگارنده این کرامت را از حاج عبدالله نصرتی از معتمدین و موثقین روستا شنیدم و برای تبیین بیشتر ابعاد موضوع آقای افراسیابی آن را مستقیما از طریق شاهدین این کرامت پی گیری نمودند که با توجه به…
کرامت چهارم

کرامت چهارم

نگارنده این کرامت را از حاج عبدالله نصرتی از معتمدین و موثقین روستا شنیدم و برای تبیین بیشتر ابعاد موضوع آقای افراسیابی آن را مستقیما از طریق شاهدین این کرامت پی گیری نمودند که با توجه به شناختی که از همه آنها دارم آن را نقل می کنم. آقای افراسیابی نقل می کردند از حاجیه خانم مریم افرا که وی می گفت : حدود 40 سال پیش که دخترم در دوران طفولیت و کودکی بود کنار جوی آب بازی می کرد و من من مشغول شستن لباس بودم( آن وقت جوی آبی روان و فراوان که از رودخانه اصلی رودان برای باغان روستاهای بیکاه و دهگلکن استفاده می شد از جنب حرم امامزاده می گذشت و نگارنده خود در دوران کودکی ام آن جوی آب را دیده بودم) ناگهان متوجه شدم که بچه ام مدتی است که توی آب غرق شده ولی من بی خبر بودم و ملاحظه کردم که بچه مثل مرده ای مدتهاست روی آب میرود از آب بیرونش آوردم و همسرم را صدا کردم او که فردی فهمیده واز مدرسین قرآن در روستا بود و می دانست تشخیص بدهد که زنده است یا مرده است و من اشتباه نمی کنم من گفتم : من بچه ام را از امامزاده پس می گیرم شوهرم ممانعت می کرد که بچه مرده نجس است آنرا روی قبر امامزاده نبر ولی من به حرفش گوش نمی دادم بچه را برداشتم و بردم توی اتاق گلی کوچکی که مقبره امامزاده آنجا بود آن را گذاشتم و گفتم آقا جان من بچه ام را از شما می خواهم نمی دانم مرده است یا زنده ولی زندگی بچه ام را به من برگردان ما همسایه شما هستیم و نشستم به تضرع و راز و نیاز حدود 2 ساعت بچه ام کنار قبر امامزاده بود و من هم مشغول تضرع که ناگهان صدای گریه بچه ام را شنیدم و با خوشحالی به سوی او رفتم دیدم بچه ام صحیح و سالم است. این موضوع شگفتی همه را برانگیخت و شوهرم که فرد آشنا و آگاهی به موضوع بود نیز متعجب از موضوع شفا بود و این که بیش از دو ساعت بهبود یافته باشد حتی احتمال خفگی بچه در اثر آب و سایر احتمالات را مرتفع میکرد و من حیات فرزندم را مدیون امامزاده هستم.

 

 

 

منبع:کتابچه نسل کوثر

 
 
درباره : [Post_Cat_Title] ,
امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط نفر مجموع امتیاز :

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش


قالب وبلاگ